|
Tenth Engine Batch Of Ship Engineering وبلاگ گروه دهم مهندسی کشتی دانشگاه دریانوردی و علوم دریایی چابهار
| ||
|
يكي بود ، يكي نبود ، غير از خدا هيچكي نبود ، زير گنبد کبود دو تا دوست به اسم آريوگر و اسميرنف براي خودشان زندگي ميكردند. آريوگر استعدادهاي فكري زيادي داشت اما اسميرنف بيش از آنكه باهوش باشد ، محجوب و سر به زير و ضعيف النفس بود اولي حراف و خوش بيان ، دومي ، آرام و کم سخن .روزي آن دو را سفري با قطار پيش آمد که طي آن سعي داشتند زني جوان را به دام افكنند. آريوگر که کنار زن نشسته بود ، مدام زبانبازی ميكرد و يكبند قربان صدقه ي او ميرفت اما اسميرنف که مهر سكوت بر لب زده بود ، مدام پلك ميزد و از سر حرص و حسرت ، لبهاي خود ر ا مي ليسيد. آريوگر در ايستگاهي به اتفاق زن جوان ، پياده شد و تا مدتي دراز به واگن باز نگشت. وقتي هم که مراجعت کرد ، چشمكي به اسميرنف زد و با زبانش صدايي در آورد که شبيه به بشكن بود. اسميرنف ، با حقه و حسد پرسيد: برادر j, در اين جور کارها مهارت عجيبي داری .راستي چطور از عهده اش بر مي آيي؟ تا پهلويش نشستي ، فوري ترتيب کار را دادي … تو آدم خوش شانسي هستی ... آریوگر گفت:تو هم مي خواستي بيكار ننشيني سه ساعت تمام همانجا نشستي و لام تا کام نگفتي و بر و بر نگاهش کردي مثل سنگ ، لال شده بودي. نه برادر! در دنياي امروز از سكوت ، چيزي عايد انسان نميشود! آدم ، بايد حراف و سر زباندار باشد! ميداني چرا از عهده ي هيچ کاري برنمي آيي؟ براي اينكه آدم شل و ولي هستي . اسميرنف ، منطق دوست را پذيرا شد و تصميم گرفت اخلاق خود را تغيير بدهد.بعد از ساعتي بر حجب و کمرويي خود فايق آمد ، رفت و کنار مردي که کت و شلوار سرمه اي رنگ به تن داشت ، نشست و جسورانه باب گفتگو را گشود.همصحبت او مردي بس خوش سخن و اهل مجامله از آب درآمد و در دم ، باراني از سؤالهاي مختلف ، به ويژه در زمينه ي مسايل علمي ، بر سر او باريد می پرسيد که آيا اسميرنف از زمين و از آسمان خوشش مي آيد يا از قوانين طبيعت .و اینکه از زندگي مشترك جامعه ي بشري ، احساس رضايت ميكند؟ به طور ضمني درباره ي آزادانديشي اروپاييان و وضع زنان امريكايي نيز سؤالهايي آرد. اسميرنف که بر سر شوق و ذوق آمده بود با رغبت و در عين حال با شور و هيجان ، پاسخهاي منطقي ميداد.اما باور کنيد هنگامي که مرد سرمه اي پوش در يكي از ايستگاه ها بازوي او را گرفت و با لبخندي موذيانه گفت : ((همراه من بياييد))سخت دچار بهت و حيرت شد! به ناچار همراه مرد سرمه اي پوش از قطار پياده شد و از آن لحظه ، چون قطره آبي که بر خاك تشنه لب صحرا چكيده باشد ، ناپديد شد.دو سال از اين ماجرا گذشت. بين دو دوست ، بار ديگر ملاقاتي دست داد. اسميرنف ، رنگ پريده و تكيده و نحيف شده بود ، پوستي بر استخوان.
آريوگر متعجبانه پرسيد:کجاغيبت زده بود برادر؟ اسميرنف به تلخي لبخند زد و رنج هايي را که طي دو سال گذشته ، متحمل شده بود ، براي دوست خود تعريف کرد. مي خواستي حرفهاي زيادي نزنی!مي خواستي وراجي نكني! مي خواستي مواظب حرف زدنت ميشدي! مگر نشنيده اي که زبان سرخ ،سر سبز ميدهد بر باد؟ آدم بايد زبانش را پشت دندانهايش حبس کند. آنتوان چخوف
[ چهارشنبه دوم بهمن ۱۳۹۲ ] [ ۸:۴۴ ب.ظ ] [ فواد زال ]
چندیست که زندگی ام دو بخشی شده است. بخشی سرشار از هیاهو وتکاپو و قسمتی دیگر سکوت . . .اگرچه گاه گاه بخش دوم ناخودآگاه در بخش اول سرک می کشد. تا شاید فرصت بیابد و بتواند لحظه های تکاپو را آمیخته به چاشنی خودش بکند. . . . و من . . . . به نظاره نشسته ام و به رقابت این دو خیره گشته ام. تا که شاید یکی چیره شود، ضربتی بزند و دیگری را از صحنه محو کند. دوستی می گفت :سکوت وجود ندارد، دروغی بیش نیست،اصلن سکوتی نیست. ای دوست تو نیستی که ببینی این نیست چطور تمام لحظه های فوران را مرداب می خواهد. و این تعبیر فلسفیت تمام فلسفه ی مرا با برگ های پاییز دم خور کرد. و اگر هم بودی باز این حقیقت را منکر بودی. چرا که هستی تو، هستی نیستیان ویرانگر را در مرکز خورشید دفن می کرد. حالا من، همان زورق سرگردان در دریای سیاه،خسته و موج خورده می اندیشد که امتداد کدامین شعاع از دایره ی محاطش را انتخاب کند؟ موج های وحشی دریای سیاه هریک با نهیبی مهیب آرامش این زورق زخم خورده را مشوش می کنند. دورتر صدای خرده موج ها،هیاهوی پدرانشان را پررنگ ترمی کند.جیغ می زنند و می غرند.غافل از اینکه گوش من غرقه در نیل از صدای این موج های رنگارنگ پراست. لحظه ای فکری غریب زورق را در می رباید. به چیستی خودش مشکوک می شود.که اصلن چرا ؟ برای چه تک تک اتم های من باید تا همیشه سیلی های امواج را تحمل کنند؟ چه کسی مرا اسیر دست های آهنین آنها کرد؟ گاهی وقت ها که سبک بار ترم و بار کمتری روی گرده ام می گذارند، مهربانی نسیم را بهتر حس می کنم. آهان ! فهمیدم مشکل از کجاست! فهمیدم که نه . . . . به قول خود پدرسوخته اش " اورکا " . . . . "اورکا" . . . . ! ریشه ی مشکلات من همین ارشمیدس پدرسوخته بود.که با این قانون مضحکش رسما" به مردم حالی کرد که چطور مرا اسیر موج های طغیانگر کنند.خدا لعنتش کند. شاید اگر اینکار را نمی کرد حالا من قسمتی از بال های یک هواپیما و اصلن شاید قسمتی از یک سفینه ی فضایی بودم. حالا هم دیر نشده! انتقام خودم را از طبیعت و آن ارشمیدس نامرد می گیرم، به هیچ یک از این موج های وحشی گوش نمی سپارم،به هیچ شعاعی از شعاع های این دایره ی ظالم نخواهم رفت. چرا که دیروز سوال دخترکی از پدرش بیشتر به دلم نشست تا فریادهای نخراشیده ی دیگران ، که پرسید :پدر ! چرا کشتی پرواز نمی کند ؟؟؟ حالا تصمیم گرفتم آنقدر همین جا بمانم تا با لجاجتم طبیعت را وادار کنم به خواسته ام تن درنهد و مرا به آنچه میخواهم تبدیل کند نه آنچه می خواهند. و تو . . . . های تو . . . . دیدی که چطور سکوتت ما را به جنون کشانیده است ؟؟؟
فواد زال ....................بیست و سوم آبان ۱۳۹۲ کشتی داراب
[ چهارشنبه دوم بهمن ۱۳۹۲ ] [ ۷:۲۴ ب.ظ ] [ فواد زال ]
مژده ...................................غضنفر
نه ببحشید !! خدا لعنت کند این غلامحسن پست فطرت را که این لفظ قبیح (مژده ....غضنفر) را بر سر زبان آتشین ما جاری ساخت.
اکنون در ظل توجهات حضرت حق باید خدمت دوستان، آشنایان، همگروهیان ارجمند، دانشجویان بورسیه، غیر بورسیه و غیره و ذلک عرض با نرخ مبادله ای بکنم که .....که ...... که ...
حاج سهیل ملعون.......................و .....................حاجیه عروس خانوم
بله دوستان! منظور ما در ابیات بالا همین بود که حاج سهیل رو بالاخره شوهر دادیم و فرستادیمش خونه ی بخت! اونم با چی؟ با اسب سفیدو!!! بلکه درس عبرتی شود برای دوستان ! ! ! تا دیگر به راه این ملعون نروند و اعمالی چنان پلیدانه مرتکب نگردند. چنان که او کرد....
فقط من در شدت زرنگی این عزیز از دست رفته هنوز مات و مبهوتم که چطورطی یک حرکت گازانبری نیمی از دین خود را کامل کرد!!؟؟؟ امیدواریم با بهره گیری از تجارب این حرکت نیمه های دوم، سوم و سرانجام چهارم دین خود را به کمال برساند و با برقراری حکومت عدالت بین این نیمه ها ،به سر و سامانی برسد!!
باری کلا به گاز انبر بدستان !!!!
امضاء : یکی ازمعدود به عروسی دعوت شده گان، در عروسی شرکت نکرده ی، خیلی از این واقعه خوشحال مقیم محمودآباد
[ شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۲ ] [ ۱:۹ ق.ظ ] [ فواد زال ]
به قصد نوشتن چند سطری برای دوستان، قلمدان را جست و جو می کنم . . . . مداد قرمزی که خواهرزاده ام با آن نقاشی می کشید،ماژیک قرمز که با آن یادگاری های زیادی نوشتم،خودکار سبزی که هیچ وقت آنطور که من میخواستم سبز نبود،خودکار صورتی که آن را در قبال خودکاری دیگر از دوستم یادگاری گرفتم و .... انگار هیچکدام را به جز خودکار آبی مسنی که اواخر عمرش را طی می کند به رسمیت نمی شناسم! از میان انبوه این نویسنده های خاموش که هریک خاطره ای را زنده می کند، همان آبی از رمق افتاده را انتخاب می کنم و عبارتی را که این روزها در ذهنم غوطه میخورد و معنای واقعی آنرا ،اینجا – در کشتی – فهمیدم به عنوان تیتر انتخاب می کنم. چه دست خط مضحکی!!! واقعا" خنده دار است! خط خودم است ؟؟؟ سابقا" بهتر می نوشتم، انگار با قلم کمی بیگانه شده ام! روزگاری شاگردی استاد غلامحسن میرمراد را میکردم. اما چه جای تعجب ؟استادم که در دریاهای دور سرگردان باشد از دست من که فقط تقلید می دانست چه انتظاری دارید ؟ گویی تیغه های آهنین در انگشتانم رشد کرده اند. بیچاره آبی از رمق افتاده! در اواخر عمر محصورمیله های آهنین قفس دست من شده است.تیغه ها می فشارند و آبی روی کاغذ می دود. جملاتی روی کاغذ نقش می بندد که گمان نمی کنم کسی به جز خودم قادر به خواندن آنها باشد،گویی که خطی نو اختراع کرده ام. نگرانم. نگرانم که نکند در میانه ی راه مرا قال بگذارد ،جوهرش تمام شود و مجبور شوم حرفهایم را مثل همیشه با قلم سفید بنویسم. آخر چقدر من با خودم کلنجار رفتم تا باز به سراغ این آبی رفتم!حالا هم میخواهد با نامردی مرا قال بگذارد.... آخر چه گناهی کرده بود این قلم ذلیل مرده که اسیر من شده بود؟ هر وقت به سراغش می رفتم چند دقیقه باید روی کاغذ میدواندمش تا دوباره بیدار شود، جان بگیرد.ولی این بار! این بار انگار صدای پای مرگ خوابش را گرفته بود.نگران بود که بعد از این همه وقت زندگی در کنار دوستان رنگارنگش در قلمدان ،حالا پس از تمام شدن جوهر چه بلایی به سرش خواهد آمد؟در این فکر بود که آن همه جوهرش صرف چه شد؟ آری ! در این افکار بود که من خوابش را مشوش کردم. فکر کردم که چه خوبست که آخرین قطرات این جوهر را به خودش اختصاص بدهم! خوب از نظر گذراندمش! پیر و فرتوت شده بود، به ذهنم آمد که از من می ترسد! می ترسید که تا چند دقیقه ی دیگر چه بلایی به سرش خواهد آمد؟می ترسید که نکند پنجره را باز کنم و با تمام وجود به دریا پرتش کنم! تمام جوهری که از زمان جوانیش تا به حالا پراکنده بود از مقابل چشمانش گذشت. انرژی ای دوباره گرفت ،میله های آهنین را مقهور خود کرد وپررنگ تر از همیشه چنین نوشت: من جوهرم را پیش پیش فرستادم، حالا هم از باختن این پوسته ی میان تهی ابایی ندارم
خودکار آبی من پس از نوشتن جمله ی بالا دیگر حتی یک نقطه هم ننوشت!به گمانم که مرده باشد. به همین خاطر این سطر آخر را با سیاه نوشتم.
فواد زال . . . .هیجدهم شهریور 1392 کشتی داراب [ پنجشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ۷:۴۹ ب.ظ ] [ فواد زال ]
13مرداد
روزی بزرگ برای ایرانیان
روز تغییر و تحول
روزی که هرگز از یاد نخواهد رفت
امروز مصادف است با ورود مردی بزرگ به عرصه ی علم و فرهنگ و سیاست ایران زمین.....
بله درست حدس زدید ...... این شخص کسی نیست جز .....جز ؟؟؟؟ حسن روحانی ؟؟؟ نع کاکا ...این شخص فردی منحوس و ملعون بنام عباس رضاییان فسایی اصل می باشد...
حالا که این موجود منحوس در فاصله ی چن صد کیلومتری ما قرار دارد و از شرش ایمن هستیم همگی با هم دست به دعا بر می داریم و می گوییم خدایا به حق حافظ شیرازی که از تحمل چنین همشهری طاقتش طاق شده ،ما را از شر این جرثومه ی فساد محفوظ بفرما ... الهی آمیییین !!!
دوستان محترم چنانچه هرگونه فحش، ناسزا و هدیه ی تحقرکننده ای دارید که در طول دوران تحصیل به هر علتی نتونستید مستقیما" به ایشون بدید اکنون آنها را به باد صبا بسپارید تا مستقیما" تحویلش بدهد...
امروز که از قضا متقارن با روز دوستی هم هست از ناچاری مجبوریم یه تبریک خشک و خالی عرض کنیم خدمت پرفسور رضاییان ، تا حرمت این روز بزرگ رو نگه داریم!!!
در پایان این ضایعه ی بزرگ رو به همه ی همگروهی های عزیز تسلیت عرض نموده و روز دوستی رو به همتون تبریک میگم...راستی بچز.. I AM PROUD THAT YOU ARE MY FRIENDS
[ یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ ] [ ۱:۱۴ ب.ظ ] [ فواد زال ]
هنوز هم سردرگمم که اوج اسارت است یا اوج آزادی ؟؟ کسی می
گوید:اوج اسارت است،آیا دیگر چیزی واضح تر ازین امکان دارد ؟؟ نمیدانم چرا نیاز به
توضیح داری؟ کسی دیگر می گوید: آسمانی که باشی دیگر چه فرق می کند!؟ .... کشتی می
تازد ....صدای غرشی بر پهنه ی دریاها در گوش می پیچد.....کسی دیگر می گوید دریایی و
دریادل باش.......منگ هستم که بین این همه کسان به ندای کدام گوش کنم؟...موجی
سهمناک می غرد و پنجره اتاقم را ژاله باران می کند...اما کسی دیگر صدا و ندایی
متفاوت دارد: دریا و آسمان و زمین همه اویند پس او باش .......برقی در آسمان روشن
می شود و رعدش تصدیق می کند...خاموش می شوم و به سکوت فراگیری که با شبهای دیگر
متفاوت است عمیقا" گوش می سپارم....
شبی تاریک ! بیم موج و گردابی چنان هایل ، سوار بر کشتی سرنوشت در دریای بی کران به سوی ساحل امیدها ...... پريشان است امشب خاطر آب، چه راهي مي زند آن روح بي تاب ! شنیدم از بطن من آمد ندایی .... بگفتا هی فلانی، کو نوایی؟ لب دريا، شب از هنگامه لبريز، خروش موج ها: پرهيز ... پرهيز ... ، در آن توفان كه صد فرياد گم شد؛ چه بر مي آيد از واي شباويز ؟!
ای فغان! فریاد ! من نمی دانم چرا طاووس من این را نمی داند ؟ موضوعات مرتبط: مطالب جالب برچسبها: یاد شبهای دریا [ چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ ] [ ۱:۱۴ ق.ظ ] [ فواد زال ]
به گزارش
تیننیوز، از اول جولای (10 تیرماه) دور تازه تحریمهای آمریکا علیه ایران آغاز شد
که بخشی از آن، ورود کشتیهای کانتینربری به ایران را ممنوع میکند.ترجمه ی فارسیش: آقا یعنی بدبخت شدیم رفت !!! یعنی آقا عباس
دیگه خودت رسما" همه کاره شدی!! یعنی یه کشتی کانتینری خارجی تو آبهای ایران
دیدی خودت میتونی بری بهش گیر بدی که چرا اینجایی ، یعنی چی اومدی اینجا کار و
کاسبی مارو کساد کردی؟ مگه جوونای ایرانی مردن ؟ این همه کشتی کانتینری بیکار
داریم خودمون .... شما چه کاره بیدید اینجا ؟؟؟ اصلن کشور خودمونه ... شما رو
سنننه ؟؟؟
[ یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ ] [ ۱۲:۵۶ ق.ظ ] [ فواد زال ]
به به !!! به به !!!
ببین چه مطلب روح شاد کنی براتون آوردم !! خونه دار، بچه دار، دکترا،مهندسا ،این ور آبیا،اون ور آبیا،روی آبیا، و یا اونایی که در آستانه ی رفتن به اون ور آبین !!! بیاید اینجا !!!!
ای فواد روحت شاد ببین چه خبری براشون داری .....
بعله !!! بعله !!! خوب باید به حضور مبارک و محترم مخاطبین عزیز عرض کنم که بزودی وبلاگ از لوث وجود اراذل و اوباش خالی خواهد شد و بالاخره آه باراکوداهای بدبخت کارا شد و شیخ شهرام شرور بهمراه سید آل فنا، خبیث العلما ، سید مرتضای پلید ! بحکم تقدیر باید در جاده ی هراز بتازند تا خود کشور دوست و خواهر! چین کثیف !! نه ببخشید چین کبیر !!
از همینجا از دوستان عزیز التماس دعا داریم و ایشان را بعنوان نائب الزیاره منصوب می گردانیم و از ایشان تقاضا مندیم به نیابت از حاج سهیل " سفیر مذهبی فرهنگی گروه" دست برادران و خواهران چینی را به گرمی و با حفظ شئونات اسلامی بفشارند و سلام و ارادات ویژه ی حاج سهل سوزوکی راخدمت ایشان اعلام بفرمایند ! چرا که حاج سهیل سوزوکی تا چند ماه آینده در بهت و حیرت ناشی از وقایع اخیر کشور مغروق هستند و تا ریکاوری بشوند یه چن ماهی طول میکشه !
دوستان در جریان باشن که برای پایبندی به ارزشهای والای گروه دهی مراسم پربرکت تونل وحشت فردا راس ساعت ده در تنگه ی هرمز و به حین عبور کشتی هراز از تنگه به صورت مجازی انجام میشود. وعده ی ما سایت marinetraffic.com [ جمعه هفتم تیر ۱۳۹۲ ] [ ۱۰:۳۳ ق.ظ ] [ فواد زال ]
میشه پرنده باشی اما رَها نباشـی / میشه دِلت بِگیره اَسیر غُصه ها شـی حالا که آسمونَم دنیای تـازه ای نیسـت / اونوَقت یه جا بشینی مَحو گُذشته ها شـی تَرسیده باشی از کـــوووچ اوجُ نَدیده باشــی / واسه یه مُشـــتِ دوونــه اَهلیِ آدما شـی توو سایه ها بمونی دَرگیر سایه ها شــی مَفهومِ زِندگی رو از یاد بُرده باشــی دِلـت بخواد دوبـاااره ِ از تـهِ دِل بخونـــی از تَرس ریزشِ اشک ، غمگینُ بی صدا شــی روزای آخر این شعر خیلی رو اعصابم بود.....لعنت بر سیاوش و معین که همش حرف حق می زنند....اما این بار سخن حق را از زبان ما می زدند....از زبان همه ی دریانوردای اسیر .....که مفهوم زندگی رو از یاد بردن...
خداحافظ داراب....ایران - داراب .....خداحافظ با همه ی زیبایی های مکررت!!
[ شنبه یکم تیر ۱۳۹۲ ] [ ۹:۳۳ ق.ظ ] [ فواد زال ]
خیلی جالبه نه ؟؟؟ مردم کشور ما بعد از تحمل اون همه سختی ها و مصیبت های حمله اسکندر
چنگیز و ... هنوز هم نام های این متجاوزین رو برای بچه هاشون انتخاب میکنن.نام هایی که کم هم تو جامعه نیستن ... اسکندر، چنگیز، آتیلا و ... ظاهرا" مفهومی که مردم در ذهن خودشون از این اسامی دارن با واقعیت ها خیلی فرق داره. انتظاری جز این هم نیست... مردمی که حافظه ی تاریخی شون به چند دقیقه برنامه ی تلویزیونی رادیویی بنده و براحتی واقعیت های حتی چندسال اخیر از ذهنشون پاک میشه .... دیگه چه انتظاری هست که حافظه ای به گستردگی ی تاریخ داشته باشن ..... باری .... در شعر" کاوه یا اسکندر " شاعر با نا امیدی نسبت به ظهور کاوه ، اسکندرش آرزوست .... با هم بخشی از این شعر را بخوانیم .... موج ها خوابیده اند، آرام و
رام...
[ جمعه سوم خرداد ۱۳۹۲ ] [ ۹:۸ ب.ظ ] [ فواد زال ]
آقایون و آغایون !!! محض اطلاعتون بنده هیچ نقشی در ثبت این پست ندارم ! اصلا" من چیکاره بیدم ؟؟
یک آدم پیله مثل عباس رضاییان اومده به من گیر داده میگه برو این مطلب رو بذار.
میگم خوب عباس جان! کچلم ! اسبقم ! قربون اون زلفای نامتناهیت بشم ! فرق من با تو چیه ؟ منم تو کشتی تو هم تو کشتی! تازه کشتی شما نزدیک یه شهر هست لااقل ! خودت برو مطلب بذار خوب! میگه نه! خلاصه ! دیگه اینطور شد که از بد روزگار باید بیام اینجا و از طومار افتتخارات عباس رضاییان یه دونه رو سلکت کنم و برای شما ارایه کنم !!!
با افتخار اعلام می دارد : امروز نوزده اردیبهشت ( من یه روز با تاخیر اومدم) سالروز حرکت عظیمی است که پرفسور عباس رضاییان در راستای تعاملش با دیگر اساتید مملکت بنیان نهاد. در چنین روز عظیمی ! مهندس عباس رضاییان "دبیر وقت انجمن علمی مهندسی کشتی دانشگاه چابهار! "موفق شد به مناسبت هفته ی معلم فرزند خلف دکتر محمود حسابی یعنی مهندس ایرج حسابی را به چابهاریعنی دور افتاده ترین نقطه ی ایران بکشاند! این حرکت که افتخارات بزرگی برای بزرگمرد گروه ده " دکتر رضاییان " بهمراه داشت موجب شد که زان پس مهندس رضاییان ارج و قرب ویژه ای در بین اساتید و دانشجویان پیدا کند. چرا که تمام هزینه ای که ایشان برای این مراسم از طرف دانشگاه دریافت کرده بود ۲۰ هزار تومان بود. دیگه خودتون فکر کنید این بشر به هر آب و آتشی زد تا این کار رو انجام بده. البته در این بین اگر که کمک های بی چشم داشت بحرالعلوم ، جی ال عیسی زاده نبود که واقعا" کاری از دست عباس هم بر نمی اومد. البته مهندس رضاییان هیچ وقت نخواستن این ماجرا رو بشه ولی خوب این مسئولیت تاریخی به دوش من گذاشته شد تا افکار عمومی رو تنویر کنم!!!
خلاص !!!
[ جمعه بیستم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۱:۳۲ ب.ظ ] [ فواد زال ]
سوتی های جدید و قدیم به نقل از شاهدان عینی : سوتی 1 سوتی اول که بی مناسبت با این روز فرخنده هم نیست رو کی مرتکب شده ؟؟ کی؟؟ من نمیگم . خودتون حتما" می فهمید!!! زمان : یک روز گرم بهاری در چابهار ! مکان :میدان صبحگاه دانشگاه دریانوردی صبح روز شنبه اول هفته، بعد از بالا رفتن پرچم همراه با سرود ملی ، قرائت weekly order و غیره و ذلک ،نوبت به چیزی نمیرسه به جز سخنرانی جذاب چیف کدت هفته جناب آقای مهندس ایکس ، با هم دیگه گوش جان می سپریم : دانشکده خبردار! -آقایان سلام علیکم جمعیت : سلام - آقایان امیدوارم این هفته هم هفته خوبی با هم داشته باشیم و مشکلی بوجود نیاد. فقط تنها مساله ای که مطرح هست سینیوریتیه که بنده بهش اهمیت ویژه ای میدم و تو این هفته تاکید خاصی بهش دارم. صحبت دیگه ای ندارم.آقایان لنگری شما صحبتی ندارید ؟ -نه صحبتی نیست. در پایان از طرف خودم و کادر انضباطی این هفته روز مادر رو به همه ی شما دانشجویان تبریک میگم. آغا جمعیت رو میگی بر و بر به هم دیگه نگاه میکردن و نیشخند میزدن . . .!
...........................................................................................
سوتی 2 سوتی دوم مربوط به شخصیتی است که وزن نیمی از سوتی های گروه ده را شخصا" یک تنه به دوش می کشد !!! این شخصیت فرزانه و سرشناس کسی نیست بجز اسبق کچل رضاییان تک خط : در ادامه با همدیگرسوتی دردناکی را می خوانیم، که تمام پیشینه ی علمی اسبق کچل، آبروی دانشگاه چابهار وهمچنین تمام بنیادهای علمی کشور را تا ورطه ی نابودی کشاند. متن زیر توسط اعترافی از ایشان تهیه شده است: پسر اعصابا خورد ، به خاطر یه کانکشن کوچیک کل کارامون خوابیده بود. سکند انجینییر گفت من از پایین کولیس رو میندازم تو بخوون. حالا من: یک ووووووووووو دو سه دهم ( حالا اندازه اش هفت هشت سانت بود)، نه سه و سه دهم. سکند: عباس درست بخوون! عباس: ها .... باشه . . . دو و سه دهم ...!! سکند سرشو آورد بالا، با حسرت : عباااس !! بلد نیستی بخوونی ؟؟؟ -عباس: چیزه ، بلد بودما .. . ... .. سکند با یه قیافه ی نا امید و با یه آه سوزناک :آخه . . . برو استراحت کن پسرم، برو ، نمیخواد بخوونی !!!!
خفت ازین بیشتر ؟؟؟؟ [ چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۴:۵۵ ب.ظ ] [ فواد زال ]
سلام خدمت همه ی دوستای نازنین! علی الخصوص انگلیس خاین ، سلمان پست فطرت، شیخ شهرام، ستاره ی شب مجهول الهویت، عباس کچل خودمون، مرحوم سیدمرتضی، مجید دلبندم ،اسی اعصاب تیف،حاج آقا منافق، برادر سامان، داش عماد، آقا پوپک!، و بقیه ی دوستان عزیز!
امیدوارم حال و احوال همگی خوش باشد!
غرض از مزاحمت این بود که این وبلاگ زرد رو از انحصار این سلمان "ل" در بیارم و یک عرض ارادتی خدمت دوستان کرده باشیم. راستش بچه ها قبلا" خیلی به فکر زندگی در خارج بودم ولی الان که همش هفتاد هشتاد روز بیشتر نیس اومدیم "لندن"، دیگه خیلی احساس غربت می کنم و تصمیم گرفتم که اون نقشه ی پوچ رو بکلی از سرم پاک کنم. راستشو بخواین همون روزی که رفتم "جنوا" و احساس کردم که دیگه ازین کشور خارج شدم این فکرا هم منو محاصره کردن! راستی یکسری بر وبچز که قبلنا گهگاهی میومدن وبلاگ دیگه ظاهرا" یه تریپ دریا رفتن خیلی سرشون رو شلوغ کرده و مشغله ی فکریشون رو زیاد کرده!! بابا بیاین یه سر بزنید، بدونیم لااقل زنده اید ! و بقول سلمان یه چیزی تفت بدید!!!! مطمئنا" داستانها و ماجراهایی دارید که برای ما جالبه! مثل این سینا مرزبان که از ماجراهای اولین تریپ فورت انجینییریش میشه یه مرزبان نامه سرهم کرد! حالا من نمیگم تا از زبون خودش بشنوید! یا ااون عباس که با اون همه سابقه ی مثبتش در امر SAFETYحالا برای ما شده مسئول SAFETYموتورخونه!!!
حالا از اینا که بگذریم یه ماهی گرفتم که از شهرام تقاضا دارم بیاد لنگ بندازه!! راستی شهرام میدونستی ماهی چشم سیاه ۱۰۰۱ نوع بیماری رو از بین میبره که اولینش خود آدمه ؟؟؟؟ به زودی عکسش رو منتشر می کنم تا همگان بدانند. منتشر کنم؟ منتشر کنم ؟
با آرزوی شفای هرچه زودتر برای دوست خوبمون محمدرضا.
[ دوشنبه دوم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۱۰:۲۰ ب.ظ ] [ فواد زال ]
سلام به همه ی دوستای گل !! خدمت شما دوستان عرض کنم که این قضیه ی خداحافظی و رفتن به کشتی هم ذاره خز میشه!! لا اقل یکی که برگشته که نمیاد سلام کنه بگه منم زنده ام! ولی خوب دیگه از بد روزگار مجبوریم خداحافظی کنیم و بریم یه دو سه ماهی رو این کشتی های پکیده " داراب " این بار هم این علی اکبر مثل بختک افتاد رو زندگی ما و باز دمش رو بست به دم من! نمی دونم شاید دممامون به هم گره خورده ! باز هم با هم میریم ! حالا هرچی به این علی گفتم با من نیا من شانس ندارم ،تو گوشش نرفت که نرفت. هامون که اون وضعیت بود، ایندفعه هم میخوریم به پست گودزیلا دیگه رمان مصیبت هامون کامل کامل میشه!!! ولی بچه ها انصافن این بار خطر گودزیلا گرفتگی زیاده !!! میگن همش رو این d کلاسا میپره !!! خلاصه دعا کنید دیگه !! این بر و بچز کشتیرانی هم که بالاخره بختشون باز شد و رفتن خونه ی بخت !! براشون آرزوی موفقیت داریم. فقط خواهش میکنم اینایی که برمیگردین ! همین جور نیاین وبلاگو نگاه کنید برید. دوتا پست هم بذارید.مثل داش شهرام گل ! " اینم یه فانتا برای شهرام " !!! شاد و خوشحال باشید تا دو سه ماه دیگه بدروووووووووووووووووووووود !!
[ یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۱ ] [ ۱۰:۲۱ ق.ظ ] [ فواد زال ]
به اطلاع عزیزان می رسانم که این شخصیت منحوس مطابق عادت مالوفش بی خداحافظی داره میره و شرش رو کم می کنه!
این عزیز از دست رفته با توجه به اینکه فرصت محدودی داشت تا خودش رو برای عزیمت به جهان باقی آماده کنه خواست از این طریق با دوستان عزیز یه خداحافظی داشته باشه و اینکه مراسم با شکوه تونل وحشت در اسکله بندرعباس به اجرا در خواهد آمد. امیدواریم عباس آقا شیرین کاریاش رو کنار بذاره و تا ۶ ماهه دیگه شاهد ریخت نحسش نباشیم . نه اینکه بره باز حادثه آفرینی کنه و از کشتی بندازنش بیرون. با آرزوی موفقیت برای شیخ عباس رضائیان. فاتحه مع الصلوات! [ چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۱ ] [ ۳:۱ ب.ظ ] [ فواد زال ]
آن نقطه ی ثقل تنث بچ، آن اسبق کله گچ، آن عابد راه حج، آن قیافه ی کج و معوج، آن وجود قرین با شادی،آن مبتکر طرح های پوشالی، آن مغز پر از خالی، آن بهلول المعالی،آن کچل فسایی، آن هفت جدش شیرازی،شرالعالم، اسبق الافاسر، شیخ عباس رضائیان اسبق وقت بود و انتر روزگار. و در انواع معاملات و اصناف شرائر حظی تمام داشت و مردود اساتید چابهار، تا آنجا که استادالعلوم G.L Isa zadeh او را شایسته ی درک علوم ندانست و در حقش فرمود: به خدا که اگر مرا به بلاد کفر تبعید کنند تا او را مقبول گردانم نخواهم کرد. و شد آنچه شد. بحرالعلوم G.L را به "کندانا" فرستادندی و قول معروف است که این همان کانادای امروزیست. چون شرالعالم این روایت شنید هیبتی در دلش پدیدار گشت متحیر و مغمون شد و دانست که استاد G.L در چه مقام بوده است. و معروف است که گفت: مفاتیح العلوم G.L عیسی زاده ؛ کلید علم های این زمانه G.L عیسی زاده است. از آن پس حالتی غریب او را پیدا گشت و پیوسته در طلب شمسش بود چنان که خوابهای آشفته می دید وهذیان بر زبان می راند؛ چنان که در خواب آواز می داد: تو کجایی تا شوم من چاکرت، جی ال موی تو بافم کنم شانه سرت، جی ال و مدام : دست بر سر می زد، که دریغ نشنیدم حدیث دانشمند به حیلت بسیار بر سفینه ای نشست و در بحرها جاری شد و آگاهان نیک دانند که در آن عهد ، عده ای اندک را مجال بود تا بر سفینه وارد شوند که حلقه های تحریم کفار سخت تنگ آمده بود و اقتصاد مقاومت همگان را بریده بود! نقل است که گوشه ای خالی در انجین روم یافته بود و بیست ماه و سه روز در آنجا ساکن بود، روزان چنان می گریست که انجین روم FLOOD می گشت و توبه کرد. روز پنج شنبه از آن گوشه برون آمدی،لیتری OIL به بازار بردی و بفروختی و نماز آدینه بگزاردی و بدان سیم نانی و اندکی JUICE فراهم آوردی و تا هفته ی دیگر با آن قناعت کردی. چون مردمان او را با گالنی OIL بدیدند که از سفینه خارج گشتی، آواز سر داد که : نه ایی که بگی می دزدیما، حقمونس!!! روزی از شدت التهاب و هم سوز اشتیاق غار را آتشی جانسوز فراگرفت، فراگرفتنی!!! چنان که آگاهان مقراند در حال ورا از آن مهلکه رهاندندی و بر شفاخانه ای فرود آوردند با پرستارانی حوری وار!!! و نقل است که در آنجا از سفرهایش به لندن و سنت پطرزبورق چاخان ها بر زبان راندی و حوریان را خام خود کردی و حوریان تیمارش می کردند تیمار کردنی!!! در خبر است که چون شیخنا قدس الله روحه العزیز بدان غار وارد آمد گفت :سبحان الله!!! اگر این غار پرکود بودی چنین بوی ندادی که روزی انتری در آن می زیسته است، پس مریدان شکم ها بگرفتند و خنده ها بکردند ... چندی بعد چون او را بدیدم دلم از ضعف حالش به هم برآمدی، اندیشیدم که شاید عبرت آموخته و بر دامنه خزعبلاتی که دایورجنسانه ازآن زبان سرخش به بیرون شلیک می کرد کاسته باشد و امید میداشتم که دست از جنگولک بازی هایش برداشته باشد. لیک چون جملاتی راند روی از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما را به کار بسته ام که گفته اند: اگر خواهی سعادت تو به هرجا تو را پندی دهم کارا و گیرا حذر کن تو ازین عباس اسبق بکوب بر کله اش هی تق و هی تق وچون یابی تو این عباس سفله بکن کاری شود نابود و نفله
الحمدالله
[ دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۱ ] [ ۱:۴۵ ق.ظ ] [ فواد زال ]
آی آدم ها . . . ماهمان جمع پراکنده، همان تن ها، آن تنهاهاییم . . . اندکی پیش ما آن جمع پراکنده نبودیم، انجین ده بودیم، همان جمع واحد، آن سمبل با هم بودن، آن نماد یکپارچگی، آن تکه های رنگارنگ یک پازل خندان! اندکی پیش باور نمی داشتیم که رسم جدایی شامل حال ما هم میشود. با دوستی هایمان بهانه به دست این واژه ی پلید نمی دادیم تا خودنمایی کند. یا شاید از یادش برده بودیم. چندی قبل اگر روزی چند بار به این پاتوق قدیمی نمی آمدیم، روزمان سر نمی شد. برایش دلتنگ می شدیم. حتی شب سخت ترین امتحان ها از یادش نمی بردیم. اما حالا! گویی که بر فراز تپه ای نشسته ام و با دوربین دوچشمی ام به بقایا و آوارهای این آبادی پس از زلزله می نگرم. یا که گویی برگ های کهنه ی یک دفترچه ی خاطرات قدیمی را برگ می زنم. تند تند ورق می زنم،برگ می زنم، مرور می کنم....اما... تنها عبارتی که از ذهنم می گذرد یک "یادت بخیر" ساده است، که از میان آن همه خاطرات پر می کشد. راستی! چرا چنین شد؟ هرکس پراکنده، در یک گوشه از این کره ی آبی! گناهمان چه بود؟؟؟ اسمش را چه می گذارید؟ دست تقدیر؟ پای سرنوشت؟ محکوم به جدایی؟حکم قطعی ؟؟؟ هرنامی که به آن می دهید برایم مهم نیست. چرا که من به پیمان نانوشته ای که در روح و ذهن همه مان جاریست ایمان دارم و نیک می دانم که این آتش در دل های همه مان روشن خواهد ماند.... آتش عشق است کاندر نی فتاد ....جوشش عشق است کاندر می فتاد .... [ یکشنبه دهم دی ۱۳۹۱ ] [ ۱۰:۳ ب.ظ ] [ فواد زال ]
امیدوارم حال همه ی دوستای گلم خوب باشه. بعد از بازگشتم از کشتی وقتی برای اولین بار به نت کانکت شدم، اولین سایتی رو که باز کردم سایتی نبود بجز انجین 10. و خوشحالی و هیجانی که بعد از دیدن وبلاگ نصیبم شد واقعا" غیرقابل توصیف بود. دست همه ی دوستان که این مدت وقت گذاشتن و برای وبلاگمون زحمت کشیدن درد نکنه. خبرای خوب و بد زیادی بعد از این 4 ماه بهم رسید که در صدر غم انگیزترینش مجروح شدن داش عباس بود که بدشانسی رو پیشونیش حک شده. از دوستانم میخوام که براش دعا کنن و امیدوارم هرجه زودتر روال عادی زندگیش رو از سر بگیره. امیدوارم دوستان همونجور که تو خشکی اصل first lady رو رعایت می کنن تو کشتی هم first safety رو از یاد نبرن تا دیگه شاهد چنین مواردی نباشیم. اصلا" یه سوال از این داش عباس !!! میشه بگی برای چی جوون خودت رو بخطر انداختی؟ دلار هم که بهمون و بهتون نمیدن! دیگه انگیزه ات چیه ازین Hero بازیا!! فقط میمونه وجدانت که اوونم میتونی با یه دمپایی ساکتش کنی!!! راستی بچه ها !!! بین خودمون باشه !!! تحرکات مشکوک حاج سهیل مرموز ظن منو برانگیخته!! این ناقلا با بهانه کردن گم شدن کارت OTTP تحرکات مشکوکی در شرکت داره و هنوز دریا نرفته!! به نظرم همین روزاس که جانشین Chairman بشه. باید پس از بازگشت مغرورانه ی دوست شفیقم آیت الله مهندس مرادی از سفر شرق دور جلسه ای تشکیل دهیم و یکسری اقدامات پیشگیرانه در خصوص این حاجی شیاد مبذول بفرماییم! راستی قالب وبلاگ هم خیلی خوشگل شده! دست داش شهرام درد نکنه. من به اتفاق داش علی اکبر اومدیم تهران برای ارز بی ارزش! ولی زهی خیال باطل! الان هم هتل سعدی هستیم. وی لاو یو انجین 10! علی حرفی برای گفتن نداری؟؟ علی:هااا ایییییه ... بنده هم ارادت خاصی به همه بچه های با مرام تنس بچ دارم و به همه شون خسته نباشید میگم چه اونایی که رفتن به کشتی و برگشتن چه اونایی که هنوز رو کشتی مشغولن و زحمت میکشن واسه هیچی!!! بچه هایی هم که هنوز مشغول کار نشدن بدونن که هیچی رو از دست ندادن. کلا این 4 ماه به ما که خیلی خوش گذشت!!!! شما رو نمیدونم دیگه... در ضمن حرفای فواد از طرف من هم بوده. خوش بگذره به همگی! فواد: هااااا !!! اینایی که وگفتی یعنی چه؟؟ موضوعات مرتبط: اخبار گروه 10 [ یکشنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۱ ] [ ۷:۲۵ ب.ظ ] [ فواد زال ]
دوستان، آشنایان، ای جمله ی رفیقان!
با سلام!
همونطور که مطلع هستید هامون حدود دوسالیست که با مشکل خشکسالی روبروست به نحوی که کلا" به زمینی بایر و کویری خشن بدل شده است. این اتفاق به دنبال سفر 6 ماهه ی حاج سهیل گمراه و مشاورش سعید السلطان به آن وادی صورت پذیرفت. اما اینک ... من به اتفاق دوست خوبم جناب آقای علی اکبر مهرابی رای به آن داریم تا کمر همت بسته و با سفر به آن دیار، بار دیگر هامون را احیا کرده و مرحمی بر دل مردم کویر نشین و سختی دیده باشیم. این سفر که از 18 مرداد و از خارگ شروع خواهد شد به مدت نامعلومی ادامه خواهد داشت. به امیدی که این دریا فقط شاماهی داره به عشقی که تو کشتی گودزیلا نداره ! دل ما میره مهمانی، به یک خلیج فارسانی!!! به امیدی که بازهم ، همه ی دوستام رو خندون و سالم ببینم با همه شما عزیزان خداحافظی می کنم. غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت منم تمام افق را به رنج گرديده، منم كه هر كه مرا ديده، در سفر ديده . . .
[ یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۵:۵۶ ب.ظ ] [ فواد زال ]
ویکرام دارای درجه ی مهندسی کشتی از BITS,Pilani است و به دریانوردی در آبهای جهان مشغول است. او عاشق ادبیات انگلیسی است،یک وبلاگ نویس حرفه ایو یک کوهنورد آماتوراست. او بوسیله ی موتورسیکلتش همیشه به نقاط ناشناخته و مقصدهای نامعلوم سفر می کند!
آثار و نوشته های او را در مورد همه چیز می توانید در سایتش بیابید. vikramdileepan.com اگه مردشی بیا ! کار روی کشتی تنها سختی فیزیکی نداره، بلکه ذهن و روانت رو هم درگیر می کنه.همواره باید با عقاید متضاد، افراد متفاوت، جنگ اعصاب و ... دریانورد را دستخوش سیستمی می کند که تحمل آن بسیاردشوار است. ویکرام به عنوان مهندس چهارم در یک شرکت معتبر کار می کند. او داستانی را تعریف می کند که نه تنها دیدگاهش را در خصوص زندگی روی کشتی تعریف می کند بلکه طرز نگرشش به زندگی ای که ما داریم را عوض کرده است.
"بخاطر چند کلام مهربانی" وقتی که تازه استخدامش کرده بودم پسر بسیار خوبی بنظر می آمد. خیلی باهوش و جوان بود ونسبت به وضع زندگی روی کشتی ها خیلی حساس نبود.دوست داشت که یک دانشجوی عرشه بشه.اسمش راج بود. از نظر من راج خیلی جاه طلب و پرانرژی بود. وقتی که به سالن مصاحبه وارد شد به من گفت: "تمام آرزوم اینه که یه روزی کاپیتان کشتی بشم".روز مصاحبه یه کراوات مشکی و یه پیرهن آبی پوشیده بود که بنظر میومد به چشم های سبز و هیکل بلند و لاغرش خیلی میومد.مادرش رو وقتی 10 ساله بود از دست داده بود و از دو خواهر کوچیکش مراقبت کرده بود. به نظرم اومد که خیلی کار سختی بوده.می خواست به سمت دریا حرکت کنه تا اینکه اسباب تحصیل دو خواهرش رو فراهم کنه و به پدر پیرش هم کمک کنه. بوضوح میتونستم هوش و استعدادش رو حس کنم و می دیدم که خیلی بیشتر از سنش می فهمه . دو سال بعد، تو یه شب سرد زمستون، ساعت 3:00 شب بود که گوشیم به صدا در اومد. کاپیتان یکی از کشتی ها بود که تماس گرفته بود :آقا،من دارم اون دانشجو رو پیاده می کنم.داره برای ما مشکل بوجود میاره. خیلی برامون سخته که رو کشتی نگهش داریم. نزدیک بود که کشتی رو بخاطرش توقیف کنن." وقتی که بیشتر پرس و جو کردم بعد از یه گفت و گوی طولانی اینطور شنیدم :"آقا، این پسر میخواست تو آبهای ایالات متحده خودکشی کنه...ما باید به مقامات ساحل، خانواده اش و شما اطلاع می دادیم. چیف آفیسر عدم تعادل روانی اش رو گزارش کرده. الان هم تحویل مقامات ساحلی آمریکا شده و تا وقتی که اوضاعش بهتر بشه اونجاست." برای لحظاتی شوکه شده بودم. راج رو به یاد آوردم و تصوری که خودم در موردش داشتم . واقعا" زندگی روی کشتی اینقدر عوضش کرده بود؟؟؟ موضوع رو با خستگی به پدر بیچاره ی راج اطلاع دادم و به سمت فرودگاه حرکت کردم تا شخصا" راج رو تحویل بگیرم و برش گردونم. سه ساعت بعد نگاه های خشمناک چشمان سبزی رو دیدم که روزی شادی و هیجان از آنها می بارید. همراه او یک آمریکایی بسیار بلند قد بود که او رو همراهی می کرد. داخل رفتم تا ازش تشکر کنم. با لبخند تعجب آوری ازم احوالپرسی کرد و گفت که فقط وظیفه اش رو انجام داده و نیاز به تشکر نیست. وقتی که میخواستم برم بیرون ازم خواست که یه دقیقه به حرفش گوش بدم :" آقا! من توی عمر کاریم تابحال دیوونه های زیادی رو دیدم و همراهی کردم، از بیماران روانی گرفته تا اسکیزوفرنی ها ! ولی بهت قول میدم که این بچه از نظر روانی کاملا" سالمه! اگه هم شما حرف منو قبول ندارید باید بگم که این بهترین دیوونه ای بوده که تا حالا باهاش سر وکار داشتم. وقتی که راج رو به پدرش تحویل دادم و داشتم میرفتم خونه نمی تونستم خودم رو از حرفهای اوون آمریکایی خلاص کنم و اینکه چقدر با عقاید خودم در مورد سلامت روانی راج مطابقت داشت. از اینکه با این وضعیت راج رو تحویل پدرش داده بودم احساس گناه می کردم. وقتی داشتم به سمت خونه رانندگی می کردم ناگهان به قطره های بارونی که علفزارها رو پوشونده بودن زل زدم و سعی کردم تا به نقاط مبهمی که ذهنم باهاشون درگیر بود اجازه بدم تا رها بشن. با خودم گفتم " چه اتفاقی روی کشتی بوجود اومده، چه بلایی به سر راج اومده؟؟؟ ******** امروز یکسال بزرگتر شدم، اما عقلم بزرگتر نشده! یکسال از روزی که همه چیز رو درباره ی آخرین دیدارم با راج رو بفراموشی سپردم. راجی که تو فرودگاه طوری گریه می کرد که پیرهن پدرش خیس شده بود. یکسال بعد از اون حادثه، تو همون فرودگاه و همون ترمینال از مقابلش رد شدم. پیشامد بسیار غیرمنتظره ای بود باورم نمی شد، خودشه! وقتی منو دید به پام افتاد و ازم تقاضای بخشش کرد. خجالت زده بود و احساس گناه می کرد.از وضع زندگیش پرسیم و از حال و روز پدرش. درحالی که سعی می کرد لبخند تلخش رو ازم پنهان کنه بهم گفت: سال پیش پدرش 6 ساعت بعد از اینکه توی فرودگاه منو بهش تحویل دادی فوت کرد. نمی تونست قبول کنه که من دیوونه شدم، بخصوص وقتی که من واقعا" سالم بودم. آقا ! چیف آفیسرکشتی برام پاپوش درست کرد.چیف آفیسری که همیشه با من مساله داشت. او دنبال من به روی عرشه اومد و من سعی کردم تا از دستش فرار کنم و از از روی عرشه به داخل دریا افتادم. بعد از این ماجرا بود که او گزارش داد که من قصد خودکشی داشتم.این تمام ماجراست! هرچه سعی کردم این کلمات رو برای خودم تجزیه و تحلیل کنم، نتونستم.اونقد گیج و منگ شده بودم که حتی نمی تونستم بهش واکنش نشون بدم. چونکه میخواست به پروازش برسه ازش خداحافظی کردم و اون رفت. تو یه جای خلوت ترمینال نشستم و برای یک ساعت دیگه به فکر فرو رفتم .بعد از اینکه ساکم رو تحویل گرفتم سعی کردم خودم رو بخاطر شکی که داشتم ببخشم. خدا میدونه که چند بار این جمله رو برای خودم تکرار کردم" تو نمی تونستی کاری انجام بدی"، افکارم به سمت اون خواهرای یتیم که هنوز مدرسه میرفتن و برادر چشم سبزی که به دریا رفت تا وسیله ی تحصیل اونا رو فراهم کنه ، پر کشید. چند کلام مهربانی، همون چیزایی هستن که راج نیاز داشت، چه تو دریا چه تو ساحل! چند کلام مهربانی، همون چیزایی بود که می تونست زندگی اون رو تغییر بده. برگرفته از: www.marineinsight.com ترجمه : فواد زال موضوعات مرتبط: مطالب جالب [ یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۹:۱۶ ق.ظ ] [ فواد زال ]
نها سینگ همسر یک دریانورد است.یک نویسنده ای حرفه ای و یک آشپز خوب و مادر یک دختر بچه ی زیبا است. اوبا همسرش در ممبئی زندگی می کند و عاشق نوشتن، آشپزی و یوگاست. تا بحال چنین ارتباط صمیمی و قلبی رو با روزها نداشت. همسر یک دریانورد بودن بدین معناست که یا باید روزها رو برای لحظه ی سوار شدنش به کشتی بشمریو نگران رفتنش باشی و یا اینکه روزها را بشمری تا ببینی کی از سفر بر می گرده!این دو مورد رو هرگز دوست نداشتم. بنابراین احتمالا" متوجه هستید که من تو چه مخمصه ای هستم! وقتی که به تقویم نگاه می کنم و ماهها و روزها بنظر تموم نشدنی میان ، تمام کاری که ازم برمیاد صبر کردنه. اما زمانی که قراره برم به کشتی پیش شوهرم شمردن روزها خیلی جالب تره !!! پیوستن به شوهرم روی کشتی بهترین جای این ماجراست، چونکه واقعا" هیچ تجربه ای مثل تجربه ی کشتی سواری و دریانوردی نخواهد بود. منظره ی زیبای اقیانوس که از روی کشتی می بینی واقعا" مجذوب کننده هست. یه جورایی نفس آدم رو تو سینه حبس می کنه. یه چیزیه که حتی اگه بارها و بارها و هر روز بهش خیره بشی باز هم خسته نمی شی. اما این کافی نخواهد بود که آدمو توی کشتی سرگرم نگه داره. اگرچه تجربه ی دریانوردی برای همسر یه دریانورد خیلی جذابه ولی باید بگم که هر روز روی کشتی از روز قبلش طولانی تره.وقتی که هیجان اولیه ناشی از سوار شدن به کشتی تموم بشه با این واقعیت مواجه میشی که بله! محصوری! گیر افتادی! تمام شب و روزا رو همونجا باید بگذرونی ! هیچ جایی برای رفتن نیست! نمی تونی بیرون بری، همسرت هم که تمام طول روز مشغوله و اتاقت تمام چیزیه که میتونی خودت رو بهش سرگرم کنی. با انتخاب های کمی که در اختیارت هست باید خودت رو سرگرم نگه داری در غیر اینصورت گذر زمان مثل کابوس وحشتناک میشه. من همیشه معتقدم چیزی که باعث شد من به نویسدگی علاقه پیدا کنم زندگی روی کشتی و دریانوردی بوده، در واقع زندگی روی دریا بردباری و صبوری رو به من ارمغان داد. وقت آزاد زیادی که در اختیارت هست باعث میشه که به توانایی های نهفته ات که هیچ وقت بهشون توجه نمی کردی معطوف بشی.مثل من که هرگز فکر نمی کردم بتونم یه نویسنده باشم. الا بعد از اینکه اومدم تو این محیط. پس بنظر من اگه می خواین که خیلی ژرف خودتون و توانایی هاتون رو پیدا کنین زندگی دریایی یکی از راهاشه! یکی از کارهایی که باعث میشه کمتر خسته و کسل بشی طرح و نقشه کشیدن برای آینده هست. چونکه یه برنامه ریزی کوچک خیلی راه درازی در پیش داره! کتاب خوندن بهترین کاریه که تو زمان تنهاییت می تونی انجام بدی. این فقط منحصر به دریا نیست، توی خونه هم این صادقه. حتی اگه کتاب خوندن رو دوست نداری فقط یه بار امتحان کن! تا اونجا که می تونید با خودتون کتاب و مجله ببریداما فقط مواظب باشید چمدونتون سر ریز نشه و ازش نریزه بیرون! اگرچه فیلم و سریال رو کشتی هست ولی بازم ضرر نمی کنید که مورد علاقه های خودتون رو هم ببرید. اگر سرگرمی مخصوصی دارید مثل کتاب خوندن، نقاشی و یا نوازندگی تا می تونید خودتون رو در گیرش کنید، چونکه به طور عجیبی باعث میشه که گذر زمان آسون تر بشه. اگر که علاقه مندید یادگیری یه زبان جدید هم عالیه! البته اگه حوصله اش رو دارین. حواستون باشه که ورزش خیلی مهمه! چونکه یه جا نشستن توی کابین تمام طول روز واقعا" عوارض بدی روی من گذاشت. توی خونه که هستی میتونی هر وقت که لازم باشه این امکان هست که بری بیرون از خونه. ولی توی کشتی اوضاع اینطور نیست. فقط خوردن و خوابیدن توی کابین باعث میشه که وزنت از معیار دلخواهت فاصله بگیره، بخاطر همینه که ورزش روزانه هم از نظر جسمی و هم از نظر روانی ضروریه. خوشبختانه اکثر کشتیای مدرن به یه اتاق ورزش خوب مجهز شدن و اونجا جای خوبی برای سوزندن کالری های اضافه هست. خیلی دروغ بزرگیه اگه بخوام بگم که بعد از گذشت یه مدت زندگی روی کشتی یکنواخت و خسته کننده نخواهد شد اما این کاملا" به خودتون بستگی داره که یه زندگی جذاب رو برای خودتون خلق کنید. دریانوردی واقعا" تجربه ی زیباییه، و چیزی که میتونه اون رو بیشتر دلپذیر و جالب کنه خود شما هستید. برگرفته از :www.marineinsight.com ترجمه : فواد زال
[ یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۹:۹ ق.ظ ] [ فواد زال ]
[ جمعه ششم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۸:۴۷ ق.ظ ] [ فواد زال ]
تعدادی از کچل های گروه ۱۰ قبل از عزیمت به سیرجووووووون !!!
این کچل ها پس از طی یک دوره ی رنجری اینک عازم دیار سیرجوووووون هستند تا برای اعزام به جبهه باطل علیه حق آماده شوند. بهشون گفتم دوستان: بدانید که سرباز شطرنج هم اگر تا آخر برود به وزیر تبدیل می شود!پس به این دوماه آموزشی بسنده نکنید و تا تهش برید! گفتند: اگه شانس ماست ما رو یه خونه مونده به آخر می زنند اونوقت اسب هم نمیشیم!!! سلمان گفت: تا دیروز که مو داشتیم چه مغرورانه گام برمی داشتیم و امروز چه ساده غرورمان همراه با موهایمان بر باد رفت!
امین برگرده میشه مثل فرزین . . خدا رحم کنه فرزین چه جوری برمیگرده !!!
خداوندشان بیامرزاد! رحمه الله علیهم اجمعین! [ سه شنبه ششم تیر ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۵۸ ب.ظ ] [ فواد زال ]
نماینده جامعه دریانوردان ایران امروز در مراسم روز جهانی دریانورد اعلام کرد: دریانوردان ایرانی علیرغم همه محدودیتها و مشکلات هیچگاه دست از کار نخواهند کشید.
به گزارش خبرنگار مارین نیوز، کاپیتان ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ اﺑﺮاﻫﻴﻤﻲ، از ﻓﺮﻣﺎﻧﺪهان ﺷﻨﺎورهای ﺑﺎﻻی 3000GT کشتیرانیس جمهوری اسلامی ایران، به نمایندگی از دریانوردان ایرانی پیامی را در مراسم روز جهانی دریانورد قرائت کرد. وی در بخشی از سخنان خود گفت: ما دریانوردان ایرانی کار در شرایط سخت و خطرات ناشی از دزدی دریایی را به جان میخریم و علیرغم همه محدودیتها و تحریمها، برای حفظ اقتدار دریایی ایران هیچگاه دست از کار نخواهیم کشید. ابراهیمی در ادامه خواستار حمایتهای خاص از دریانوردان و خانواده آنان شد و تأکید کرد: اجرایی شدن اسناد گوناگون کار دریایی از جمله کنوانسیون کار دریایی 2006 بدون همکاری همه مراجع داخلی شامل وزارتخانههای دولتی، مجلس، شرکتهای کشتیرانی و مجامع دریانوردی محقق نخواهد شد.
این یاروو هم نفسش از جای گرم بلند میشه ها. حقوق کلفتی میگیره پشت یه میز هم نشسته نطق غرا هم می کنه. خودشو نماینده ی دریانوردا هم جا زده. [ سه شنبه ششم تیر ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۳ ق.ظ ] [ فواد زال ]
دریانوردان برتر ایران در سال 90 معرفی شدند. به گزارش مارین نیوز، امروز و در جریان مراسم روز جهانی دریانورد 37 دریانورد برتر از سوی ارگانهای دریایی و انجمنهای صنفی و تخصصی معرفی شدند که اﺳﺎﻣﻲ آنها به شرح زیر است:
برای مشاهده مابقی مطلب به ادامه مطلب بروید . . . موضوعات مرتبط: اخبار دریایی ادامه مطلب [ دوشنبه پنجم تیر ۱۳۹۱ ] [ ۱۱:۲۵ ب.ظ ] [ فواد زال ]
نام : سلمان
شهرت : تازری ملقب به : پست فطرت مشهور به : سخمان پطرزبورق یا سخمان تازروفسکی سوابق: فساد در سنت پترزبورگ - شرارت در چابهار - حضور زود تر از موعد در تمام مجامع - اقدام علیه امنیت گروه ۱۰ - ترویج لهو و لعب در خوابگاه - ایجاد رعب و وحشت و . . . محکوم به : دو ماه اسارت در اردوی کار اجباری سیرجان
موضوعات مرتبط: مطالب جالب [ شنبه سوم تیر ۱۳۹۱ ] [ ۹:۱۵ ب.ظ ] [ فواد زال ]
این داستان به اواخر قرن ۱۵ برمی گردد.
برای مشاهده با کلیک بر روی خطوط سبز به ادامه ی مطلب بروید...... موضوعات مرتبط: مطالب جالب ادامه مطلب [ جمعه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۱۹ ب.ظ ] [ فواد زال ]
مارین نیوز:
میزان سفارشهای اوراق کشتیهای کانتینربر به شکل غیرمترقبهای در حال افزایش است. به گزارش بخش خارجی مارین نیوز، تا پایان ماه مه سال جاری میلادی 69 کشتی با ظرفیت 124 هزار TEU کانتینر شکسته شدهاند؛ در حالیکه این رقم در کل سال 2011 معادل 85 هزار TEU بوده است. مؤسسه مستقل تحلیل بازار آلفالاینر در گزارشی با اعلام این مطلب نوشت: افزایش تقاضا برای اوراق کشتیهای کانتینری، به دلیل رشد ورود کشتیهای جدیدی است که تا پایان سال جاری میلادی تحویل خواهد شد. مابقی در ادامه مطلب ... موضوعات مرتبط: مهندسی دریا ادامه مطلب [ چهارشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۲:۳۵ ق.ظ ] [ فواد زال ]
در ذم سهیل "لعنت الله روحه الشریر"
آن خرمگس قاف ضلالت، آن پیشوای اهل فلاکت، آن سلطان ملک سفاهت، آن لبریز از فسق و قساوت، آن پادشاه رشک وعداوت، آن غواص دریای سیاهی، آن سیاح بیابان تباهی، آن رهپوی آقای مشائی، آن ناطق کذب و خلافی، آن رانده از درگاه الهی، آن آشنای باده و صراحی، آن مغروق بحر سیاهی، آن علمدار جبهه ی کذایی، آن حاجی قلابی، آن تهی از مهر خدایی، آن مذموم نامتناهی، آن زندیق مباحی، حاج سهیل علایی "لعنت الله روحه الشریر"فتنه ی دوران بود و پلید عصر و گستاخ روزگار. یدی طویل در شرارت داشت و روحی پلید در خباثت. سلطان ریا بود وهیچ بیجا نبود که ورا سلطان التزاویر خوانندی ، که اشارت به ذات هزارفامش داشت. و ترانه ها و مقالات در وصف اعمال و اقوال کریه اش بسیار نبشته آمده است. چنانکه سلطان العارفین شیخ فخرالدین فواد او را مقالات ساخت و گرداگرد عالم پراکنده ساخت تا خلق به نور آن از فسادش ایمن بمانند. و مریدان همگی متفق القولند که گر جزین می کرد، کنون گیتی سراسر غرق درفساد بود و فرجام این خلق را جز حق "جل جلاله کس" نتوانست پیشگویی کند. نقل است که شیخنا فخرالدین فواد "قدس الله روحه العزیز" چهل سال نخفت . و نمک در چشم می کرد و چشمانش چون قدح های خون گشته بود. روزان خلق را ز بیم فتنه اش می آگاهانید و شبانگاهان شکایت این مفسد به درگاه حق همی برد. و چون حال از او می پرسیدند، می گفت: دعاهم بلطفه کانه محتاج الیهم. یعنی حق تعالی بنده ی عاصی را میخواند به لطف خویش. چنانکه کسی را به کسی حاجت بود. لیک در ذات شریرش هیچ اقبالی حاصل نگشت. چون قصد حج نمود، افسانه ی نفاقش آفاق را درنوردید و شهره ی خاص و عام گشت. چون بر مکه وارد شد، کوه منا را گسلی پدیدار گشت و چنان که اولی الابصار مقراند این به واسطه ی آه سوزناک حق جل جلاله بوده است. چون بدان مرتبت رسید از قلت معرفت، قصد به فریفتن خدای کرد. چنانکه پیش از این با خلق خدای می کرد. زنار بر کمر بسته، حالتی سخت غریب برخویش گرفته، اعمال و اقوال به تظاهر آراسته، دل پر زحیلت کرده، شمایلی غریب پدیدار آورده بود. لیک چه حاصل! که دل خالی از معرفت داشته بود. چون به کعبه وارد گشت نوای "و مکرو مکروالله و الله خیر الماکرین" طنین انداز گشت.
چون به مدینة النبی وارد شد، خلق را دید که همه جامه ی سیاه بر تن داشتند. پرسید چه باشد؟ گفتند: که مرما را حضرت حق مصیبتی عظیم روا داشته وابلیسی پلید برما فرود آورده است و در آن شگفتیم که این جزای کدام نافرمانیست؟ سهیل "لعنت الله روحه الخبیث" چون این بشنید، در دل قهقهه ای زد چنانکه حاضرین مقراند به سبب آن زمین گسست وسخت قریب بود که در این گسل فرو رود که اربابش ابلیس رجیم دستش بگرفت. چون شیخ این بشنید بفرمود: املاء ! املاء ! وبدین سبب پیوندی قریب مابین او و اربابش حاصل گشت زان دم، پیوسته مشوش بود و حالاتی غریب مراورا پیدا گشت چنان که ملتزمانش مقراند به مقام صحابه ی راستین ابلیس نائل آمده بود و شیطان برگزیده بود اورا "لعنت الله". و چنانکه اسبق الافاسرحاج اسبق کچلیان مقراست، در رمی جمره کلوخی برگرفت و بیانداخت. در پس آن اورا حالت ها پدید آمد، عرق شرم بر جبینش جاری بود و صورتش به سرخی می زد، دست به گل می یازید و به محاسن می مالید.پریشان از جمع خارج گشت و به سجده ی اربابش پرداخت. نقل است که چون میل رجوع کرد، طیاره ای سترگ دربند آورد وچنان توشه بدان گماشته بود که خویش بربالهای اربابش آویخت و برگشت. از آنجا به بلخ رفت و چندی در آنجا به فساد مشغول بودی. فواد قدس الله روحه العزیز او رابدید. گفت : توشه ات چیست. بخندید وبه ایما انبوهی مطاع چینی را نمایاند.. فواد قدس الله روحه العزیز: آهی سوزان برآورد و فرمود: وامملکتا که حاجی اش تو باشی! گفت:در دل چه داری؟ گفت: دل چیست؟ وفواد علیه الرحمة دم برنزد و نیک دانست که چه برحالش رفته است و چطور زنگار قساوت بر قلبش پاشیده اند. چون به طهران فرود آمد، اسباب فساد بگسترانید و در عماراتش ضیافت ها به پاساخت سرشار از فسق و فجور. چون شیخ را بدان ضیافت بخواند شیخ در شگفت ماند و گفت بارالها! این چه آزمایش است؟ خود گواهی که با مدت ابلیس رجیم از من روی برتافته است حال، این شیطانک خرده پا و سبکسر چه در سر دارد؟ فرمان در رسید : ای فواد! بدان این ابلیسک پتیاره جز دعوت هیچ اختیاری بر تو ندارد، پس دست رد بر سینه اش زن و آتش توطئه ی پلیدش را چون اسپرینکلر! خاموش کن!!! و چون ضیافت به سرآمد خبر به شیخ رسید که آفاق ملارد "محل عمارت شخصی سهیل لعنت الله " را فساد درنوردیده، حیوانکان قربانی آمده اند،خون ها به ناحق ریخته شده، جام ها سر کشیده شده و مال های بسیار تباه گشته است. شیخ ابروان درهم کشید و زمزمه کرد : استدراج ! استدراج! وعاقلان یافتند که چه میگفت! نقل است که چون آن زندیق مباحی قصد دیار محمود کرد، ندای حق بر دل فواد قدس الله روحه العزیز نازل شد که ، یا فواد! دست بر نه که قصد کاری سخت عظیم داریم. بدان که غفلتت عالمین را به خطر فنا می سپارد. وچون این کار به فرجام رسانی مهر کمال برعباداتت خواهی زد و فزون تر آنکه خلق را از شرارتش ایمن خواهی داشت. آن ملحد پیدا گشت، جامه ای داشت حبری رنگ، ازارپای چرمین در پا، محاسنی ساخته بود بس کریه و به رسم ریا "ذکر" درجیب وسبحه برکف داشت، حرکات و سکناتش بس غریب بود و جوانکانی چند در رکابش. چون شیخ او را بدید، گفت: ای عاصی! این چه حالت است، تو را چه شده است؟چرا در زمین عصیانگری می کنی؟ دست از فساد درکش و به آغوش مهربان پروردگارت بازگرد و در نزد من آرام گیر! گفت:یا شیخ بدان که کنون دربحر نعمتم و کارم به رونق است و جوانکانی به اسارت هوس درآورده ام، وتوچه می دانی که در ین چه لذتی است.کنون شایسته است که مرا سیمرغ الشیاطین بخوانی ای شیخ! شیخنا اورا هیچ وقعی ننهاد،مغموم گشت و چنین زمزمه کرد: روزگاریست که دل چهره ی مقصود ندید......وه! که غوغای کلاغان چه بلندست و شدید زاغان سیه پوش و سیه روی و سیادل......بردند همه صبر مرا ای دل غافل چون مهر بخفتید و شبی تازه بیاراست......هنگامه ی آن زاغ سیه روی به پا خواست میگفت که من سیمرغ داستانم...........بارستم و زال زر هم آشنایم زنهار! دروغش نیاید به دلی راست . . . . .چون قصه ی آن گله و چوپان که برجاست
و این به پرورگار برد وچنین شنید: بدان که فساد درثقبات وجودش رخنه کرده و به ماخولیا گویی انس یافته ! پس اورا به من گذار و هیچ مهراس! پس شد آنچه شد! در عقب این معاملت که بگذشت شیخ بیمار شد. یکی از همسایگان او را بخواب دید که می گوید: الحمدالله که خلاص یافتم و از بیماری بجستم. آن مرد برخاست تا او را خبر دهد.چون به درخانه ی وی رسید، پرسید که حال شیخ چیست؟ گفتند: خدایت مزد دهاد که او دوش درگذشت. رحمةالله علیه.
موضوعات مرتبط: مطالب جالب [ دوشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۶:۸ ب.ظ ] [ فواد زال ]
تنی چند از اعضای گروه تئاتر 10TV
[ پنجشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۶:۴۴ ب.ظ ] [ فواد زال ]
طبق معمول درب یکی از انبارها خراب شده و داریم روش کار میکنیم. هوا خیلی گرمه، انگار که آتش از زمین و آسمان میباره!
خوب که دقت میکنم صدای جیلیز و ویلیز ورقه های آهن کشتی رو میشنوم که در اون گرما، ناله میکنند!یه کمی اونطرفتر ناصر ایستاده و مثل همیشه تو خودشه!
به سلامتی اون پدری که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتی هرچی پدره . . موضوعات مرتبط: مطالب جالب برچسبها: روز پدر [ شنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۱:۳۲ ب.ظ ] [ فواد زال ]
به نقل از مارین نیوز:
همینطور پله میخورد و پایین میرود. یک طبق، دو طبق، سه طبقه و... پنج طبقه. طبقههای پایین برای خود تاریکخانهای است. هر لحظه باید منتظر باشی به کابلی، لولهای یا میلهای برخورد کنی. در آن تاریکی که از روز، تنها گرمای شرجی بوشهر را به درون میکشد؛ آخرین قطعهها در حال نصب است. قطعاتی که شرح آوردن هر کدام از آنها در این شرایط سخت و دشوار تحریم، به گفته مدیران صدرا، خود پروژهای بوده است.
ادامه ی مطلب + عکس ها در ادامه ی مطلب موضوعات مرتبط: اخبار دریایی ادامه مطلب [ شنبه ششم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۹:۲۹ ب.ظ ] [ فواد زال ]
به نقل از مارین نیوز:
نودمین نشست مهمترین کمیته سازمان بینالمللی دریانوردی با عنوان «کمیته ایمنی دریانوردی- MSC» روز گذشته به کار خود پایان داد. به گزارش نمايندگي ايران در IMO، در این نشست که هيأتهای نمایندگی بیش از یکصد کشور عضو و دهها سازمان بینالمللی دولتی و غیردولتی حضور پیدا کردند، قطعنامهها، توصیهنامهها و دستورالعملهای متعددی به تصویب رسید. در این نشست هيأت دو نفره ایران متشکل از علی اکبر معاون نماینده دایم جمهوری اسلامی ایران نزد IMO و سید علی موسوی شرکت داشتند. یکی از مهمترین دستور کارهای نشست، دستور کار شماره 20 با عنوان «دزدی دریایی و حملات مسلحانه علیه کشتیها» بویژه در آبهای سومالی و خلیج عدن و راههای مبارزه با این پدیده بود. برای دیدن ادامه مطلب با کلیک بر روی خطوط سبز رنگ به ادامه مطلب بروید . . . ادامه مطلب [ شنبه ششم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۹:۱۰ ب.ظ ] [ فواد زال ]
مارین نیوز:
با توجه به رشد روز افزون تقاضا برای سوخت کشتیها در منطقه خاورمیانه و آسیا، بندر فجیره امارات در نظر دارد در بخش بانکرینگ (سوخترسانی به کشتیها) با دو بندر سنگاپور و روتردام، از بزرگترین مراکز بانکرینگ جهان، رقابت کند. مابقی را در ادامه ی مطلب بخوانید . . . موضوعات مرتبط: اخبار دریایی ادامه مطلب [ شنبه ششم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۸:۵۹ ب.ظ ] [ فواد زال ]
[ جمعه پنجم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۵:۵۲ ب.ظ ] [ فواد زال ]
هر چند رسم خريد سوغات جزو رسوم پسنديدهاي است كه مورد توصيه ائمه اطهار (ع) نيز قرار گرفته است ولي افراط در خريد وسايل از كشور عربستان باعث شده است، عملا ميليونها دلار ارز از كشور هر ساله توسط حجاج خارج شده وبه جيب مغازه داران عربي و از همه مهم تر توليد كنندگان چيني و آسياي جنوب شرقي سرازير شود و حج عملا به يك بازار بزرگ فروش توليدات كشور چين تبديل شده است و چينيها خيلي بيشتر از مسلمانان در آرزوي ورود حجاج به عربستان هستند . علاوه بر اين كه خريد و گشت و گذار در بازارهاي مكه و مدينه عملا فرصت مغتنم و در خيلي از موارد تكرار نشدني تشرف به خانه خدا و حرم نبوي را از انسان سلب ميكند، بلكه موجب اتلاف منابع و سرمايههاي ملي نيز ميشود . هر چند در سالهاي اخير ميزان ارز مسافرتي اختصاص يافته به حجاج كاهش پيدا كرده است تا از اين معضل پيشگيري به عمل آيد، ولي خيلي از حاجيان با خريد ارز از بازار آزاد تلاش ميكنند در افزايش تعداد ساكهاي خود بر ديگر همسفران خود پيشي بگيرند . حل اين معضل احتياج به يك فرهنگ سازي عظيم دارد كه انتظار ميرود كل جامعه در اين مورد بسيج شود .
با اینکه این نوشتار هیچ اشاره ای به شخص یا اشخاصی خاص ندارد، لیکن نویسنده لازم دانست تا با بهره گیری از عکس فوق عمق فاجعه را بر خوانندگان آشکار سازد. افرادی چنین، علی رغم شعارهای حقیقی حج مبنی بر برائت از بیگانگان، در عمل با سرازیر ساختن پول هایی هنگفت در جیب کشورهای بیگانه به سیطره ی و سلطه ی بیشتر بیگانگان بر مسلمانان دامن می زنند. آیا وقت آن فرا نرسیده است که شعائر حج در عمل هم ظاهر گردد؟؟ برچسبها: حج یا تجارت, زندیقی در مکه, شیطان حقیقی, سفر بخیر حاجی بیام کمک [ پنجشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۰:۳۱ ق.ظ ] [ فواد زال ]
این ماهی رباتیک در آب شناور شده و با نمونه گیری از آب دریا در صورت برخورد با آلودگی ها و لکه های نفتی، موارد رو به پایگاهی در خشکی مخابره میکنه. و جالب اینکه حتی میتونه محل منبع آلودگی رو پیدا کنه. از این ماهی به زودی قراره که در بنادر اروپایی استفاده بشه.
ROBOTIC FISH might soon be patrolling Europe's harbours This robotic fish is to detect pollution in Spanish ports Funded by the European Union, the trials are designed to find out if the autonomous swimming machines can detect harbour contamination and, in some cases, trace it to its source. The approximately 1.5m long carbon fibre and metal robots look and swim like fish, and they sample the water constantly, periodically relaying findings to shore. Constant water sampling is one of the major goals, since harbours presently take samples only about once a month according to Luke Speller, a senior scientist at consortium member BMT consultancy. "The idea is that we will use robot fish, which are in the harbour all of the time, and constantly checking for pollution," he said. Ian Dukes of Essex University, another consortium member, said that the fish design is a natural fit for the robotic harbour sleuths. He explained, "Over millions of years, fish have evolved the ultimate hydrodynamic shape, and we have tried to mimic that in the robot. "They swim just like fish; they are really quite agile and can change direction quickly, even in shallow water." The robotic fish also don't get tangled up or clogged by weeds as easily as other designs that use propellers or thrusters. Once they find contamination, the fish use artificial intelligence to
hunt for the source of the pollution, and can work in teams and
possibly be useful for other applications. If they work out, a
commercial system could be fielded "in the next few years", according to
Dr Speller موضوعات مرتبط: اخبار دریایی برچسبها: ماهی رباتیک, ماهی مچ گیر, آلودگی دریا, آلودگی نفتی [ چهارشنبه سوم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۲۰ ق.ظ ] [ فواد زال ]
سازمان بینالمللی انرژی مدعی شد: نفتکشهای
ایرانی در آبراههای بینالمللی برای فرار از تحریمها سیستم ردگیری خود را
خاموش میکنند. بر اساس این گزارش، سازمان بینالمللی انرژی اعلام کرد: این اقدام ایران خلاف مقررات حقوق دریاهای آزاد است و تأثیر چندانی هم ندارد؛ زیرا نفتکشهای ایران، در جستجوی مشتری، ناچار به پیمودن اقیانوسها هستند و با وجود خاموش بودن سیستم ردگیری، از دیدها مخفی نمیمانند. این خبر پیش از این نیز توسط مقامهایی که نامشان فاش نشد، منتشر شده بود؛ اما این نخستین بار است که کارشناسان آژانس بینالمللی انرژی نیز آن را تأیید میکنند. [ سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۲:۴۸ ب.ظ ] [ فواد زال ]
دزدان دریایی سومالی یک نفتکش یونانی با 135 هزار تن نفت خام را که به مقصد ترکیه حرکت میکرد، در دریای عمان ربودند. موضوعات مرتبط: اخبار دریایی [ یکشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۱:۵ ب.ظ ] [ فواد زال ]
مهندس امیر سعید نور امین نخستین فارغالتحصیل مقطع کارشناسی ارشد دریانوردی کشور هفته گذشته بر اثر سکته قلبی جان خود را از دست داد. به گزارش مارین نیوز، مرحم نور امین نخستین دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی دریانوردی در ایران، در سال 1386 در مقطع کارشناسی رشته مهندسی مکانیک گرایش جامدات از دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات فارغ التحصیل شد و در سال 1388 کارشناسی ارشد خود را در رشته دریانوردی گرایش حمل و نقل دریایی از دانشگاه علوم دریایی چابهار کسب کرده بود. پایان نامه کارشناسی ارشد وی با عنوان «کاهش زمان توقف کامیونها در ترمینال کانتینری بندر شهیدرجایی» بعنوان پایاننامه برتر دانشگاه علوم دریایی چابهار در سال 1388 معرفی شد. مرحوم نور امین متولد 14 تیر ماه 1363 بود. [ یکشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۱:۴ ب.ظ ] [ فواد زال ]
برای اقامت و كار در جزیره - كشتی شناور در آبهای بینالمللی، نیازی به ویزای هیچ كشوری نخواهید داشت! به گزارش یاهو، بنیانگذار و طراح جزیره - كشتی شناور Bluessed یكی از مهندسین نرمافزار یاهو است كه قصد دارد تا سه ماه سوم سال 2013 این پروژه را افتتاح كند. این جزیره شناور بر روی یك كشتی عظیم كروز ساخته و در فاصله 25 كیلومتری ساحل كالیفرنیای شمالی مستقر میشود. اگرچه جزیره- كشتی شناور Bluessed نزدیك ساحل آمریكا قرار دارد؛ اما بدلیل حضور در آبهای بینالمللی تابع مقررات هیچ كشوری نیست و ساكنان برای اقامت در آن به ویزا نیاز ندارند. جزیره - كشتی در حقیقت محل حضور شركتهای كسب و كار نوین خواهد بود و تا كنون 133 شركت از سراسر دنیا آمادگی خود را برای نقل مكان به این جزیره شناور تا شش ماه آینده اعلام كردهاند. مراحل طراحی كشتی تا سال آینده بطول میانجامد و قرار است علاوه بر بخشهای مسكونی و اداری، مراكز خرید و رفاهی نیز در جزیره- كشتی احداث شود. همچنین قایقهایی بصورت روزانه كار انتقال مسافران را از منطقه Silicon valley در كالیفرنیای شمالی (در فاصله 30 دقیقهای) به جزیره و بالعكس انجام خواهند داد. نظرتون چیه؟؟ ها؟ بریم یا نه؟ ویزا میزا هم نمی خواد! زیر سایه ی استکبارجهانی هم هست! بدیش همینه! اصلا" یه قایق میخریم بین کالیفرنیا و همین جزیره مسافرکشی می کنیم! شبا هم میایم جزیره می خوابیم! [ شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۱:۵۵ ق.ظ ] [ فواد زال ]
اینقد زباله ها رو کیسه کیسه تو دریا نریزید! عاقبتش میشه این! incinerator رو برا همین گذاشتن! موضوعات مرتبط: مطالب جالب [ پنجشنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۸:۴۵ ق.ظ ] [ فواد زال ]
![]() دل به دريا میزنم دريا خروشان است...می میرم... مگر در وقت جان دادن،تنت را سخت در آغوش خود گیرم به دريا میزنم دريا مرا سوی تو می آرد اگرچه بوسه های سنگی اش بر قلب زارم زخم می کارد مرا سو تو میآرد به دريا میزنم،آخر کدامین سوی سوی توست؟ کدامین دشت پهن آب جوی توست؟ به دريا میزنم ...! ...اما اسیر دست تقدیرم... به دريا میزنم ام بدست آب زنجیرم "به دريا میزنم شاید... !" به دريا میزنم؛شاید تو در دريا و من غافل به دريا میزنم... سوی دگر... شاید سوی ساحل.. به دریا میزنم یاد شب آخر به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر... موضوعات مرتبط: اخبار گروه 10 [ یکشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۳۵ ق.ظ ] [ فواد زال ]
سلام بچز! این اولین روز معلمیه که از نعمت معلم محروم شدم! و البته معلما و اساتید از نعمت دانشجوی خوبی چون من! حالا جاشه که جمله ی مهندس زارعی رو مصادره به مطلوب می کنیم : روز معلم بر شما مبارک، البته اگه بشه شما رو معلم به حساب آورد!! شوخی کردم! روز معلم رو به تمامی معلمای عزیز که حقیقتا" جزو فرهیخته ترین قشرهای این مملکت هستند تبریک میگم! چراغ راه انسانی معلم .......... چو جان در جسم می مانی معلم تو بحر دانش و علمی معلم ..........جهالت را تو درمانی معلم
خلاصه اینکه این روز زیبا رو به همه ی معلمانی که تو این 15-16 سال در حق ما معلمی کردند تبریک می گویم! برچسبها: روز معلم, مقام معلم, تبریک روز معلم [ دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۱۱:۵۶ ق.ظ ] [ فواد زال ]
به یک دریای طوفانی [ چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۷:۰ ب.ظ ] [ فواد زال ]
سلام دوستان
دوست دارم از این به بعد هر هفته یکی از اون عکسای ناب دوران دانشجوییمون رو بذارم اینجا تا خاطراتمون همیشه زنده بمونن. شما هم لطف کنید نظرات جالبتون رو در قسمت نظرات بنویسید. ارادتمند همه ی شما
ای نور به قبرت بباره داش عباس!! چقدر ضیافت های بعد از Inspection حال میداد !! فکر کنم ولی عباس یه بودجه ای بابت این ضیافت ها از نفتکش و سرگزی گرفته بود. انکار که نمی کنی عباس؟ البته خواهشا" بعد تبلیغاتی این عکس رو نادیده بگیرید! من از ایستک پولی نگرفتم به خدا [ شنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۱ ] [ ۱۱:۴۸ ب.ظ ] [ فواد زال ]
[ شنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۱ ] [ ۶:۵۴ ب.ظ ] [ فواد زال ]
بیمهگران ژاپنی قوانین جدیدی برای تانکرهای حمل نفت و پتروشیمی ایران وضع کردند.
صاحبان کشتی که تحت پوشش بیمهای گروه پی اند آی ژاپن هستند، باید به بیمهگران ناوگان دریایی پیش از هرگونه برنامه برای انتقال نفت و پتروشیمی ایران اطلاع دهند. به گزارش رویترز، بیمهگران اولیه و بیمهگران مجدد اروپا از ماه می از پرداخت غرامت به کشتیهایی که محصولات پتروشیمی و از ماه جولای محصولان نفتی ایران را در هر جای دنیا حمل میکنند، منع خواهند شد. اگرچه گروه پی اند آی ژاپن که تامینکننده بیمه شرکتهای کشتیرانی است، مستقیما تحت تحریمها علیه ایران قرار نمیگیرد، این امر به میزان زیاد به بازار بیمه اروپا بستگی دارد. بزرگترین بیمهگر کشتی ژاپن در بخشنامهای به اعضای خود اعلام کرد: هر بیمهگر مجدد از جمله دیگر شعبههای پی اند آی تابع بخش قانونگذاری اتحادیه اروپا صلاحیت پرداخت به درخواستهای شامل محمولههای تحریم شده را نخواهند داشت. بر اساس این گزارش، این امر بر اعضای پی اند آی تاثیر خواهد گذاشت، چرا که این اعضا قادر نخواهند بود، هر درخواست را پرداخت کنند و دچار کمرونقی خواهند شد. بیمهگران شرکتهای کشتیرانی «کاواساکی کیسن کایشا»، «میتسو اُ.اس.کی لاینز» و «آیدمیتسو تانکر» اعلام کردند: تنها میتوانند پوشش بیمهای به ارزش حداکثر 8 میلیون دلار برای تانکرهای حامل نفت و محصولات پتروشیمی ایران که کمتر از پوشش یک میلیارد دلاری است، تامین کنند. یک منبع آگاه گفت: اتاق بازرگانی ژاپن واردات نفت ایران را از ماه آوریل کاهش داده است و به پالایشگاههای این کشور که نفت ایران را کاهش دادهاند، پیوست. به نوشته رویترز، آمریکا ژاپن را به عنوان یکی از خریداران نفت ایران هدف گرفته است، درحالی که این کشور با وجود نیاز بیشتر به نفت به علت افزایش تقاضای داخلی پس از زلزله، سونامی و فاجعه هستهای در مارس 2011، خریدهای نفتی خود از ایران را کاهش داده است. منبع : فارس نیوز [ پنجشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۱ ] [ ۵:۴۴ ب.ظ ] [ فواد زال ]
فیلم مستند «دزدان دریای اقیانوس هند» امروز (پنجشنبه، 24 فروردین ماه) بعد از خبر ساعت 14 از شبکه یک صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش خواهد شد. در این مستند، آقایان جمال میاحی، محمدرضا لسان، کاپیتان فرید اصغرزاده و همچنین اصغر عبداللهی، فرمانده ناو خارک، به بیان دیدگاههای خود در این خصوص میپردازند موضوعات مرتبط: اخبار دریایی [ پنجشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۶ ب.ظ ] [ فواد زال ]
معاون دریایی سازمان بنادر گفت: کشتی چینی که صبح امروز در ۴۵ مایلی بندر
جاسک و در آبهای آزاد به تصرف دزدان دریایی درآمده بود ساعاتی پیش توسط
دریادلان جمهوری اسلامی ایران آزاد شد و دزدان دریایی دستگیر شدند. سعید ایزدیان اظهار داشت: صبح امروز یک کشتی چینی توسط دزدان دریایی در آبهای عمومی نزدیک چابهار به تصرف آنها درآمد. وی ادامه داد: این کشتی چینی به نام «چییانگ فومن» دارای ۲۸ خدمه و تحت پرچم کشور پاناما بود. معاون دریایی سازمان بنادر و دریانوردی با بیان اینکه این کشتی در ساعت ۱۰:۴۵ امروز به تصرف دزدان دریایی درآمده بود، گفت: دزدان این کشتی را در آبهای آزاد و در ۴۵ مایلی بندر جاسک به تصرف درآوردند اما با عملیات موفق نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران کشتی آزاد شد و ۹ نفر از دزدان دریایی دستگیر شدند. ایزدیان اضافه کرد: این کشتی چینی جنرال کارگو و حامل آهنآلات بود و به مقصد بندر امام خمینی (ره) حرکت میکرد. معاون امور دریایی سازمان بنادر با بیان اینکه دزدان دریایی اهل کشور سومالی بودند، خاطرنشان کرد: این کشتی با تلاش دریادلان ارتش جمهوری اسلامی ایران امشب و حدود ساعت ۲۰:۴۵ از دست دزدان آزاد شد و ۹ نفر از این دزدان دریایی دستگیر شدند. ایزدیان تصریح کرد: کشتی هماکنون در حال حرکت به سمت بندر امام خمینی (ره) است [ شنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۱ ] [ ۱۱:۱۲ ق.ظ ] [ فواد زال ]
|
| |
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||