|
Tenth Engine Batch Of Ship Engineering وبلاگ گروه دهم مهندسی کشتی دانشگاه دریانوردی و علوم دریایی چابهار
| ||
|
با تو هر لحظه آسمان دیدن با تو خورشید و کهکشان دیدن بی تو هر شب ستاره گم کردن بی تو اندوه بی کران دیدن با تو روی سپیده بوئیدن با تو نور سحرگهان دیدن بی تو در روی مردمان بستن بی تو تاریکی نهان دیدن با تو از ماورا سخن گفتن با تو روشنی به جان دیدن بی تو در هاویه فرو رفتن بی تو تنهایی گران دیدن با تو سرخاب باده نوشیدن با تو دریای ارغوان دیدن بی تو بر هر کرانه افتادن بی تو طوفان بی امان دیدن با تو زنگار دیده را شستن با تو گل، با تو گلستان دیدن بی تو در سوگ زندگی بودن بی تو گلخانه را خزان دیدن با تو با چشمه ها وضو کردن با تو از قبله ها نشان دیدن بی تو عریان و بی سپر ماندن بی تو زخم سر سنان دیدن با تو در پیله ی امان خفتن با تو پردیس جاودان دیدن بی تو تیرگی عیان دیدن با تو نور خدا توان دیدن بهمن رحیمیان
[ دوشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۲ ] [ ۱۱:۱۸ ب.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
به افتخار تیم ملی
هیبیب هوراااااااااااااااااااااا [ سه شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۲ ] [ ۹:۱۴ ب.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
[ جمعه سوم خرداد ۱۳۹۲ ] [ ۸:۴۲ ب.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
امروز به دریا و دریانورد و دریانوردی فکر می کردم. به اینکه برای منه کشتی ندیده، ایستادن روی عرشه یه آرزو و رؤیاست. اما برای مرد دریا چی؟
توی گرمای سوزان، سرمای سخت، باید روزها و شب ها روی عرشه کار کنه و زحمت بکشه. وقتی خسته می شه بعد از یک روز کاری به کابینش که حتماً کوچیکه می ره و روی تختش دراز می کشه، به سقف نگاه می کنه و دلش می خواد کنار خونوادش، مادر و پدرش، همسر و بچه هاش و ...باشه. شاید یک لحظه بی موجی آرزوش باشه. نمی دونم! ندیدم و تجربه نکردم زندگیه روی دریا رو اما می تونم تصور کنم که سخته. اما این سختی انگار مرد می سازه، صبور، ساعی و مهربون. وقتی بچه ها از دریا میان خوشحال می شم و وقتی به دریا عازمن دلتنگ. اون روز که عکس آقا عباس رو دیدم که پاش سوخت دله منم سوخت. یا عکس آقا شهرام که با هیجان یک ماهی باراکودا بدبخت رو صید کرد رو که دیدم منم هیجان زده شدم و... تصور من اینه که این زندگی با همه ی سختی هاش بازهم قشنگه، پویاست، جون داره. امیدوارم دریامردهای سرزمینمون سعادتمند باشن موضوعات مرتبط: مطالب جالب [ یکشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ۱:۴۷ ق.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
چند روز پیش ۱ ایمیلی به دستم رسید که جالب بود، تصمیم گرفتم برای اطلاع رسانی بیشتر تو وبلاگ بذارم البته لازم به ذکره شاید شما هم این مطلب رو خونده باشید و جدید نباشه اما ممکنه تعداد معدودی از دوستان مثه من ندونن کج دار و مریض یا کج دار و مریز؟! اصطلاح کج دار و مریز به صورتی که اغلب مردم فکر می کنند و می نویسند "کج دار و مریض" از جمله اصطلاحاتی است که مردم به اشتباه به کار می برند. مردم آن را با مریض مرتبط می دانند. این اصطلاح در اصل کج دار و مریز است و به معنای این است که ظرف را کج دار و در عین حال مواظب باش که محتویاتش نریزد. شاعر در این خصوص می گوید: رفتم به سر تربت شمس تبریز///دیدم دو هزار زنگیان خون ریز هر یک به زبان حال با من می گفت///جامی که به دست توست کج دار و مریز
موضوعات مرتبط: مطالب جالب [ پنجشنبه بیستم مهر ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۵۲ ق.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
چقدر اینجا آروم و بی سر و صدا شده ، رفتید سربازی و برگشتید ... هیچ وقت فکرشو نمی کردم یه روز وبلاگ تنث اون هم با این سرعت خاموش بشه، وبلاگ شبیه دریای بی موج تو شب شده، شاید همه رهسپار دریا شدن! به هر حال همگی موفق باشید [ جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۱ ] [ ۳:۳۷ ق.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
چه قدر وبلاگ دل گیر شده،دوستامون حتما الان تو پادگان خوابن و شاید هم با پوتین خوابیدن از ترس خشم شب...
جاتون خیلی خالیه ،فقط آقایون خوش شانس مثه فواد و سید مرتضی معاف شدن،فواد هم که معلومه از دوریه دوستاش دپسرده شده و دیگه پست نمی ذاره،سید هم که مشغوله وبلاگه بشرویه است. چقده دلمون براتون تنگ شده زود برگردید از سیرجان موضوعات مرتبط: مطالب جالب [ سه شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۱ ] [ ۲:۲۸ ق.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
بزه کاری یا رفتار ضد اجتماعی در میان قبیله بابمباد در آفریقای جنوبی بسیار نادر است.اگر یکی از افراد قبیله خطایی مرتکب شود او را وسط دهکده قرار می دهند.همه از زن و مرد و پیر و جوان گرفته تا کودک دست از کار می کشند و دور تا دور او حلقه می زنند.سپس، هر یک از افراد دهکده، به نوبت با صدای بلند شروع به شمردن کارهای نیک او میکنند.
تمامی خصوصیات مثبت متهم به دقت و با تفصیل زیاد بازگو می شود.کسی مجاز به گفتن چیزی به جز حقیقت نیست. این مراسم اغلب چند روز به همین منوال می گذرد.تحت هیچ موقعیتی کسی حق انتقاد از متهم یا اشاره به بزه کاری او را ندارد.در پایان حلقه ی مردم شکسته می شود و جشن سرور آمیزی برپا می شود... بی دلیل نیست که برگزاری چنین مراسمی در بابمباد بسیار نادر است! جانب عشق عزیز است فرو مگذارش، مسعود لعلی موضوعات مرتبط: مطالب جالب [ پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۲:۳۳ ب.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
می دونم بعد ازینکه پستم رو بخونید باز هم عده ای شاکی میشن که چرا مرتبط با دریانوردی نیست و ....هر چند قبلآ گفتم دیگه مطلب نمیذارم(دروغ گفتم مطلب میذارم) ،اما تو این شب آروم وقتی داشتم شعرهای شاملو رو میخوندم دلم مثه پروانه شد!پروانه ای شد!دلم میخواد این شعر رو شماهم بخونید
و این شعر رو تقدیم می کنم به همه ی دریانوردانی که الان همین الانه الان تو این دل شب مشغول کار و زحمت هستن وبیدارن،دوستتون داریم اینک موج سنگین گذر زمان است که در من می گذرد اینک موج سنگین گذر زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد اینک موج سنگین گذر زمان است که چون دریایی از پولاد وسنگ در من می گذرد در گذرگاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کردم در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کردم در گذرگاه سایه سرودی دیگرگونه آغاز کردم نیلوفر و باران در تو بود ،خنجر و فریادی در من فواره و رویا در تو بود، تالاب و سیاهی در من من برگ را سرودی کردم سرسبزتر ز بیشه من موج را سرودی کردم پر نبض تر ز انسان من عشق را سرودی کردم پر طبل تر زمرگ شاملو
موضوعات مرتبط: مطالب جالب [ سه شنبه نهم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۲:۲۵ ق.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
با آغاز فصل بهار و رویش گل،مراسم گلاب گیری از اوایل اردیبهشت تا اواخر خرداد در قمصر کاشان و شهرهای اطراف برگزار می شود.
ادامه مطلب [ شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۱:۱۶ ق.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
[ شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۴۷ ق.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
*سکوت فریادی است که تارهای صوتی اش را از دست داده است.
*عزراییل داشت به پرنده ی پیر پرواز کردن می آموخت. *وقتی دلت با من نیست بودنت نمی تواند مشکلم را حل کند. *قفس خالی را به اندازه ی همه ی پرندگان دوست دارم. *قاه قاه خنده ام نمی گذارد هق هق گریه ام را بشنوی. *غرور اقناع نشده،شنیدن تملق را دلنشین میکند. *در فاصله ی بین گامهایت آنچنان قدم بر میدارم که صدای پایت را لگد نکنم. (پرویز شاپور) موضوعات مرتبط: مطالب جالب [ جمعه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۱۰:۹ ق.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
صبر
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده،مگر وقتی که پایم برهنه مانده بودو استطاعت پای پوشی نداشتم،به جامع کوفه درآمدم دلتنگ،یکی را دیدم که پای نداشت.سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم. جهل یکی را از حکما شنیدم که میگفت هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند. دل آزرده وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم،دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت مگر خردی فراموش کردی که درشتی می کنی؟ [ یکشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۲:۵۷ ق.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
[ پنجشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۱ ] [ ۳:۳۹ ق.ظ ] [ پوپک عسگریان ]
|
| |
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||